
امروز خیابونا پر بود از بچه هایی که دست در دست پدر مادراشون شاد وخندون میرفتن مدرسه
اما ارمیتا رضایی نژاد...
دستای ارمیتا امروز یه خلا بزرگ داشت
قلب ارمیتا امروز یه غم بزرگ داشت
او امروز بایه هدف بزرگ رفت مدرسه او امروز با این هدف رفت مدرسه که یه دانشمند بزرگ شه
و چه قدر زیبا به عموش گفت اگه درس خوندم و دانشمند شدم بعدش ادم بدا منو شهید کردن منو ببر پیش بابام دفن کن..
ارمیتا جونم هیچ کی نمیتونه بفهمه تو با چه بغضی خواهی نوشت بابا اب داد ...
هیچکی درک نمیکنه غم تورو وقتی میخوای یاد بگیری بابا نان اورد...
ارمیتا جونم شرمندم بابت تک تک اشکایی که بابت نبود بابا میریزیو من از درکش عاجزم
راستی امروز دانشگاه ما هم شروع شد با یه دنیا عشق درس میخونم ارمیتا جونم
یه دنیاعشق به پدرت وتمام شهدای این مرزو بوم تا بتونم دینمو به اونا ادا کنم
کاش دعای تو و پدرت بدرقه ی راهمون باشه.....