بعد از تو خاك بر سر دنيا
ای ساربان آهسته رو کارام جانم میرود .. وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او .. گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون .. پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان .. کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود
+ نوشته شده در جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۲ ساعت توسط سلما
|